Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین- گروه فرهنگی: شخصیت و داستان زندگی اغلب نقش‌آفرینان عرصه سیاست در عصر پهلوی اول و دوم، گاهی از هر قصه و داستانی، پیچیده‌تر و خواندنی‌تر است. به‌ویژه آنهایی که نقش انکارناپذیری در تحولات سیاسی و اجتماعی زمان خود داشتند، خواسته و ناخواسته وارد بازی پیچیده سیاست‌ورزی در یکی از بحرانی‌ترین و توفانی‌ترین دوره‌های سیاسی و اجتماعی عصر خود شده و با اقدامات سیاسی خود مسیر تاریخ را تا حدود قابل توجهی تغییر داده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

یکی از این افراد، سیدضیاءالدین طباطبایی است که از شخصیت‌های معروف سیاسی ایران در عصر مشروطه، پهلوی اول و دوم محسوب می‌شود که نقش بسزایی در کودتای اسفند ۱۲۹۹ ش و تاسیس سلسله پهلوی ایفا کرد. درباره ماهیت‌ سیاسی سیدضیاء نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای او را مظهر بیگانه‌پرستی در راستای منافع انگلستان می‌دانند که در مواقع لزوم از او به‌عنوان یک مهره، بیشترین استفاده را می‌برد؛ به‌عنوان نمونه در زمان عقد قرارداد ۱۹۱۹م در کابینه وثوق‌الدوله که انگلستان را شریک مسائل مالی و نظامی ایران کرد و استقلال مملکت را دچار خدشه کرد، وی یکی از حامیان این قرارداد بود، آن را رستاخیز نو ایران خواند. درباره ویژگی‌های شخصیتی و اغلب چندگانه و متضاد بودن روحیات و خلقیات این سیاستمدار عصر پهلوی اول و دوم، محمدعلی جمال‌زاده، نویسنده و مترجم که او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقع‌گرایی در ادبیات داستانی فارسی هم می‌دانند، نوشته‌ای خواندنی دارد که به روحیه غیرمتعادل سیدضیاء اشاره می‌کند.‌ افسوس و صد افسوس که سیدضیاء یک نوع یکدندگی غیرمطبوع و لجاجتی در کار داشت که از لطف معاشرتش مبلغی می‌کاست؛ مثلا وای به وقتی که در بازی نرد یا شطرنج بخت‌یار نبود و می‌باخت؛ اوقاتش تلخ می‌شد و بهانه‌جویی می‌کرد تا غیظ و غضب خود را بیرون بریزد. بی‌محابا به جان کسانی از اطرافیانش که از او ضعیف‌تر بودند، می‌افتاد، خوشی و صفا از مجلس رخت بر می‌بست و صحبت رنگ دیگری می‌گرفت. چه بسا اتفاق می‌افتاد که در صحبت و گفت و شنود دوستانه هم همینطور رفتار می‌کرد و مصاحبه به‌صورت مجادله در می‌آمد.

محمدعلی جمال زاده، داستان نویس

سید، کم کتاب خوانده بود و کم مطالعه می‌کرد و گذشته از فارسی که زبان مادری او بود، هیچ زبانی را به قدر کافی نمی‌دانست، درحالی‌که بی‌میل نبود به اطرافیانش برساند بر چندین زبان تسلط دارد.

گمان می‌کنم به استثنای فارسی از عهده اینکه مطالبی را بتواند به زبانی غیر از فارسی بنویسد، بر نمی‌آمد.

با این همه به‌خاطر دارم که وقتی یک نفر کارگر ایرانی با هیأت اعزامی ایرانی برای حضور و شرکت در کنفرانس بین‌المللی کار به ژنو آمده بود و معلوم شد از مریدان خاص سید است، در ضمن وصف سیدضیاءالدین طباطبایی گفت که او 7 زبان را در نهایت خوبی حرف می‌زند و می‌نویسد.

هرگاه احیانا کتاب یا کتابچه‌ای را می‌خواند، ولو به قلم آدم ناشناس و کم‌عمقی باشد و موضوع هم اساس درستی نداشته باشد سخت تحت‌تأثیر واقع می‌گردید و با تمام قوای خود طرفدار همان موضوع (فی‌المثل منافع بی‌مانند نعناع و یا نارنج و یا گوجه‌فرنگی و حتی یونجه) می‌شد و بدان عمل می‌کرد و با شدت و حدت هر چه تمام‌تر در آن راه مجاهدت نشان می‌داد و مبلّغ و مروج ارادت کیش آن طریقه می‌شد.

در کارهای دیگری هم که بدان دست می‌زد و آشنایی پیدا می‌کرد به همین طرز رفتار می‌کرد و به آسانی هر مسئله‌ای برایش مسئله دل و جان می‌شد.

به رسم نمونه در اینجا به یکی، دو مثال قناعت خواهد شد.

سیدضیاءالدین طباطبایی، نخست وزیر کابینه رضاخان

در سوئیس، سیدضیاءالدین طباطبایی وقتی یک اتومبیل دست دوم (و بلکه دست سوم) خریده بود، به سراغ ما در ژنو آمد. من و زنم را دوستانه دعوت کرد که با آنها به یک شهر فرانسوی در ساحل دریاچه لمان برویم. سوار شدیم و راه افتادیم. سیدضیاء بی‌پروا که در هیچ کاری به اعتدال اعتقاد نداشت، چنان به سرعت می‌راند که گویی شتر فرتوت دوکوهه‌ای را در یک مسابقه بخواهد به پای یک کره اسب عربی تیزرو برساند.

از جانب اتومبیل‌سوارها صدای اعتراض بلند شد که چنین سرعت غیرمعهودی چه ضرورت دارد.

سید که در کارهایش مداخله غیر را نمی‌پسندید، خطاب به من که در بغل او نشسته بودم پرسید: «پس می‌خواهید آهسته‌تر برانم.»

گفتم البته، فرمود بسیار خوب، اطاعت می‌کنم و چنان از سرعت کاست که باورنکردنی بود.

بیشتر از پانزده الی بیست کیلومتر در ساعت حرکت نمی‌کرد. این سرعت حلزونی، محتاج صبر و حوصله بسیار بود و می‌دانستم که پرخاش فایده‌ای نخواهد داشت. طولی نکشید که به مقصد رسیدیم. پس از صرف چای باز با همان اتومبیل و همان تندی و کندی نامطبوع به راه افتادیم. همین که به «تریته» رسیدیم، از باب راحتی خیال گفتم که ما نمی‌خواهیم اسباب زحمت باشیم و در یک هتل کوچکی منزل خواهیم کرد. سید ملتفت شد که به رسم اوقات تلخی، چنین تصمیمی گرفته‌ام، اما به روی بزرگواری خود نیاورد و از هم جدا شدیم.

منبع: خاطرات سیاسی رجال ایران

کد خبر 830846 منبع: همشهری آنلاین برچسب‌ها پهلوی کودتا تاریخ عمومی ایران

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: پهلوی کودتا تاریخ عمومی ایران سیدضیاءالدین طباطبایی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۹۷۵۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عرضه روایت مستند کودکی حاج قاسم در نمایشگاه کتاب

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «باران گرفته است» نوشته احمد یوسف زاده به تازگی توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر و در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه می شود. این کتاب داستانی مستند از کودکی، نوجوانی و جوانی شهید حاج قاسم سلیمانی است.

یوسف زاده درباره این کتاب می گوید: به عنوان کسی که حدود دو سال با کودکی حاج قاسم زندگی کردم و در مورد ایشان و خانواده محترمشان تحقیق کردم باید بگویم زندگی حاج قاسم از همان کودکی یک زیست ساده، صمیمی و بی آلایش است. قرار بود اسم کتاب رو خوش مهر بگذاریم و دلیل آن این بود که حاج قاسم از کودکی مهرش به دلش همه می‌نشست.

یوسف زاده در مورد سبک زندگی حاج قاسم ادامه داد: ما در مورد حاج قاسم با یک کودک روستایی کم برخوردار مواجه هستیم که در آنجا رشد و زندگی می‌کند و مستقل به شهر می‌آید و هر لحظه ممکن بوده در آنجا دچار آسیب‌هایی شود کما اینکه حتی یکبار با گروهی آشنا می شود که عضو سازمان مجاهدین خلق بوده اما حاج قاسم از همه این موانع و دام‌های دوران طاغوت و پر التهاب انقلاب اسلامی عبور می‌کند.

این نویسنده دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در در مورد اهمیت دوران کودکی حاج قاسم گفت: البته که یکی از مهمترین برهه‌های زندگی حاج قاسم دوران کودکی وی و تربیت یافتن در یک خانواده ساده با پدر و مادری روستایی که انسانهای پاک، دانا و با بصیرت دینی بالایی بودند.

وی افزود: خود حاج قاسم هم افتخار می‌کند که پدرش حتی در حد یک دانه گندم نان حرام به خانه نیاورد. وقتی با اهالی روستا حرف می‌زدم حرفشان این بود که با داشتن پدر و مادری مثل مشت حسن و مشت فاطمه طبیعی است که پسرشان حاج قاسم شود. یوف زاده در پایان تأکید کرد: کودکی حاج قاسم می‌تواند برای نسل‌ جدید هم الگو باشد.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

رادیوی فیلیپس هلندی بزرگ و سنگین بود. شصت سانت طول، چهل سانت عرض و بیست سانت قطر داشت. آن قدر سنگین بود که باید روی دوش حمل می شد. به لطف دوازده باطری «ریواک» بزرگ که پشتش می خورد، صدایش شفاف و قوی بود.

بعد از تعطیلی تابستان، وقتی تشکری برای سال دوم به قنات ملک آمد، رادیو شد نقل محافل روستا. شب ها، اکبر و حسین و صفدر و مش حسن و خیلی از هالی روستا در اتاق تشکری محفل می کردند. تشکری به آن ها علاقه مند شده بود و از هم نشینی شان لذت می برد. مردان روستایی رادیو گوش می دادند و خاطرات شیرین خود را برای هم تعریف می کردند و بلند بلند می خندیدند. تشکری برایشان چایی درست می کرد و بی آنکه دلیل خنده شان را بداند، تا آخر شب، که «داستان شب» را گوش می دادند، پای صحبتشان می نشست. مردها تا بروند به خانه هایشان، هر کدام دوازده سیزده استکان چای سر کشیده بودند.

آقای مدیر در خانه هر کدام از اهالی که برای شام دعوت می شد، رادیو را هم با خود می برد. با بلند شدن صدای رادیو، همسایه ها هم می آمدند و در سیاه چادر یا اتاق می نشستند و دوباره سر صحبت های بی پایان باز می شد. یک روز آقای مدیر بی رادیو به مهمانی رفت. در روستای آن طرف رودخانه عروسی دعوت بود. الاغی آوردند و آقا معلم را، که کت و شلوار شیکی پوشیده بود، با عزت و احترام سوار کردند و بردند به طرف محل عروسی. جمعیت زیادی آمده بودند. براهی هر طایفه ای جاهای خاصی مشخص شده بود که بنشینند و چای و ناهار بخورند. وقتی الاغ آقای تشکری به محدوده خانه داماد رسید، سازی و دهلی ها در حالی که می زدند و می نواختند، به استقبال آمدند.

***

قیافه قاسم در آن سن و سال دوست داشتنی بود. هنوز پشت لبش سبز نشده بود. می خواست به جایی برسد. می خواست کار ناتمام برادرش حسین را تمام کند. می خواست نه تنها وام پدرش را بپردازد، بلکه برای خودش هم زندگی خوبی بسازد. کار می کرد، سفت و سخت. حتی کارهایی که وظیفه اش نبود. وقتی ماشین حمل خواربار آن طرف خیابان هتل بوق می زد، تا یوسفی باخبر بشود، سومین حلب هفده کیلویی روغن را هم از پله ها بالا آورده و در انبار گذاشته بود. آقای هروی، همان جوان خوش تیپ خشکشویی اکسپرس، از فرزی قاسم کیف می کرد. یک روز وقتی داشت لباس های مشتری ها را اتو می کرد، دید قاسم نوجوان قالب های بزرگ یخ را با همان هیکل کوچکش از راه پله بالا می برد. دلش به حال او سوخت و با هم دوست شدند. عشایرزاده با نمک، در روزهای شلوغ هتل، به ویژه در ماه رمضان، برای اینکه بتواند با همان زبان روزه کارش را تند و سریع انجا بدهد، کفش هایش را در می آورد و در این لحظات دیگر انگار روی زمین راه نمی رفت، بلکه می لغزید!

این کتاب با ۲۳۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۵۰ هزار تومان توسط انتشارات مکتب حاج قاسم در نمایشگاه کتاب عرضه می شود.

کد خبر 6099526 فاطمه میرزا جعفری

دیگر خبرها

  • سفر به ایران قدیم؛ این مرد خلبان مخصوص بالگرد اشرف پهلوی بود (+عکس)
  • اعتراض «لاپید» به گرانی فزاینده در سرزمین‌های اشغالی
  • عرضه روایت مستند کودکی حاج قاسم در نمایشگاه کتاب
  • روایت پری خانه ما از راز مادران چند شهید
  • نتانیاهو در آستانه خودکشی سیاسی است
  • ترکیه: عملیات علیه رفح تمام جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد
  • مخالف حمله به رفح و کوچ اجباری غیرنظامیان فلسطین هستیم
  • چرا نتانیاهو نمی‌خواهد جنگ در غزه تمام شود؟
  • تصمیم کابینه جنگ رژیم صهیونیستی برای ادامه حملات به رفح
  • تصمیم کابینه جنگ اسرائیل برای ادامه حملات به رفح